دریا
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت درحالیکه گویی ایستاده بودم چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود. دریافتم کسی هست که اگر بخواهد, میشود واگر نه نمیشود " به همین سادگی "... کاش نه میدویدم ونه غصه میخوردم فقط او را میخواندم... دلم کمی خدا می خواهد کمی سکوت... دلم دل بریدن می خواهد... کمی اشک... کمی بهت... کمی آغوش آسمانی کمی دور شدن از این جنس آدم... در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خواهد رفت عشق ها می میرند رنگها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست ... که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می ماند... ما فکر میکنیم بدترین درد! از دست دادن کسیه که دوستش داریم! اما... حقیقت اینه که: از دست دادن خودمون, و از یاد بردن اینکه کی هستیم! و چقدر ارزش داریم... گاهی وقتها خیلی دردناکتره...!! چند روزیست مدادرنگی هایم تکلیف خود را نمی دانند... آسمان را کبود می کشند.. برگ ها را زرد... چراغ های شهر را خاموش... و دنیا را... سیاهی مطلق!
Design By : Pichak |