مادرشانههايت، ستون محکمي است پناهگاه امن خانه را. دست در دستانم که ميگذاري، خون گرم آرامش، در کوچه رگهايم ميدود. در برابر توفانهاي بيرحم زندگي ميايستي؛ آنچنانکه گويي هر روز از گفتوگوي کوهستانها باز ميآيي.