اين عشق ماندني
اين شعر بودني
اين لحظه هاي با تو نشستن
سرودني
ست
اين لحظه هاي ناب
در لحظه هاي بي خودي و مستي
شعر
بلند حافظ
از تو شنودني ست
اين سر نه مست باده
اين
سر که مست مست دو چشم سياه توست
اينک به خاک پاي تو مي سايم
کاين
سر به خاک پاي تو با شوق سودني ست
تنها تو را ستودم
آنسان
ستودمت که بدانند مردمان
محبوب من به سان خدايان ستودني ست
من
پاک باز عاشقم از عاشقان تو
با مرگ آزماي
با مرگ اگر که
شيوه تو آزمودني ست
اين تيره روزگار
در پرده غبار دلم را
فروگرفت
تنها به خنده
يا به شکر خنده هاي تو
گرد و
غبار از دل تنگم زدودني ست
در روزگار هر که ندزديد مفت باخت
من
نيز مي ربايم
اما چه ؟
بوسه بوسه از آن لب ربودني ست
تنها
تويي که بود و نمودت يگانه بود
غير از تو هر که بود هر آنچه نمود
نيست
بگشاي در به روي من و عهد عشق بند
کاين عهد بستني اين
در گشودني ست
اين شعر خواندني
اين شعر ماندني
اين
شور بودني
اين لحظه هاي پرشور
اين لحظه هاي ناب
اين
لحظه هاي با تو نشستن
سرودني ست
حميد مصدق